نقش بانوان تنگستاني در مبارزات ضد استعماري جنوب(2)


 

نويسنده:فاطمه مؤمني




 
اقدامات وحشيانه جنايتکاران انگليس در دلوار، در تخريب خانه ها و بريدن و سوختن نخلستان ها در تمام منابعي که راجع به عمليات انگليس در دلوار قلم فرسايي کرده اند آمده است. مقاومت مردان و زنان در مقابل استعمار انگليس باعث شد که آن ها تاب مقاومت مردم و گرماي مرداد را نياورند و به نوشته اولريخ گر که: «....در حال عقب نشيني تعدادي از نخلستان هاي دلوار را سوختند به طوري که مردم تا سال ها اسير فقر و تنگدستي بودند.»[اولريخ گرکه، همان منبع،ص252] از نظر اقتصادي، نخيلات در زندگي مردم جنوب اهميت زيادي دارد و بريدن و سوختن نخل هايي که ساليان دراز طول مي کشد تا ثمر دهد، تأثير منفي در وضعيت اقتصادي مردم منطقه به جا نهاد. بالاخره در همان زماني که نيروهاي انگليسي مشغول قطع نخيلات بودند، قواي کمکي زائر خضرخان با 200تفنگچي رسيدند و مجاهدين دلواري تقويت شدند. بنابراين انگليسي ها ماندن را جايز ندانستند و با به جا گذاشتن تعداد زيادي مجروح و کشته و مهمات و آلات نخل بري، عقب نشيني کردند و با ناوها به بوشهر رفتند [احمد فرامرزي، همان منبع،ص31]
به يقين، بايد دانست اگر شجاعت و رشادت بانوان تنگستاني را در کنار دلاوري هاي مردان، در اين نبرد نابرابر نياوريم، انصاف را رعايت نکرده ايم. چرا که بانوان با فداکاري و گذشت و با به خطر انداختن جان خويش، زمينه مساعدي را براي نبرد دلير مردان تنگستاني فراهم کردند. بانواني که به رغم سختي هاي زندگي، اکنون داغ از دست دادن فرزندان و همسران و برادران و پدران را نيز متحمل شدند و سختي و مشکلات اقتصادي نيز نتوانست آنان را در هجوم هاي بعدي انگليس تسليم نمايد.
به دليل فقر اطلاعات، از وراي نوشته هاي نشريه «شکوفه» نکاتي را مي توان فهميد. خانم مزين السلطنه در سرمقاله نشريه خود مي نويسد: «...آيا چه تصور مي کنيد، يعني مي فرماييد ماها جزء بشر نيستيم و به اين آب و خاک تعلق نداريم يا وطن عزيز حق به گردن ما ندارد. آيا اين ها که کشته مي شوند برادران ما نيستند يا آن زن هايي که کشته مي شوند يا در بيابان ها پراکنده مي شوند، خواهران ما نيستند... اگر خدايي ناکرده اجانب به ما دست بيابند و امنيت ما را سلب کنند... ما زن ها زودتر گرفتار چنگال گرگ صفتان مي شويم... اي کاش ما هم مجاز در جنگ بوديم که کشته شدن به شرف هزار مرتبه بهتر از زيست کردن به بي شرفي است...»[شکوفه، سال سوم، شماره 18، ذي القعده 1333] در جايي ديگر خانم مزين السلطنه، رشادت زنان ايراني را با زنان صدر اسلام مقايسه مي کند و مي نويسد: «...زنان در استقلال وطن و نگاهداري دين و مذهب، فرزند خويش را به دست خود لباس رزم پوشانده و به ميدان جنگ فرستاده و از دارايي خودشان چشم پوشيده، همه اوقات زنان در نگاهداري وطن و استقلال مملکت همراهي کردن با قوميت، جد و جهد داشتند... در جنگ هاي اعراب زمان پيامبر... از طرفين زنان هم با همه قسم اسباب حرکت مي کردند و از عقب لشکر مي رفتند و رجز مي خواندند.... و آن ها را تشجيع به جنگ مي کردند. پس از اتمام جنگ در ميان کشتگان مي گشتند و زخميان را مداوا و پرستاري مي کردند و کشتگان را دفن مي کردند و اغلب خانم هاي مسلمان در اين مواقع بي اختيارند و از همه زندگي خويش مي گذرند...» سپس خانم مزين السلطنه در مورد فداکاري هاي عثماني در جنگ با انگليس مي نويسد: «اي کاش جميع خانم هاي ديگر اسلامي هم پاس محبت وطن و ستايش عصبيت مذهبي را مثل اين خانم ها داشتند.» [شکوفه، شماره 4، سال چهارم، ربيع الاول سال 1334] به راستي آيا شيرزنان و بانوان تنگستاني در احساس مليت و وطن خواهي و تحمل سختي ها کمتر از خانم هاي صدر اسلام و عثماني بودند؟ چه بسا اگر خبر رشادت هاي اين بانوان نيز به تهران مي رسيد، در نشريات زنان از آن ياد مي شد. بنابراين فداکاري ها و ايثار اين بانوان گر چه به طور شفاف وارد منابع تاريخي نشده، اما به عنوان تکاپوهاي حيرت انگيز در خاطره شاهدان حادثه باقي مانده است. سرهنگ احمد اخگر، يکي از شاهدان عيني ماجرا در خاطرات سياسي خود مي نويسد: «آن روز، روزي بود که شرافت ايرانيت در پيش چشم مجسم شد. چرا که دسته دسته زن ها و بچه ها را مي ديدم که با پاي برهنه مشک آب بر دوش در آن بيابان شوره زار و آن گرماي طاقت فرسا، بدون بيم از خطر مي دويدند که تشنگان مجاهدين را سيراب سازند. الحق، ملت تنگستان و چاه کوتاه، منتهاي رشادت و نجابت و شرافت ملي خود را ثابت ساختند.»[سيد قاسم ياحسيني، همان منبع، ص26] هدف انگليس از نبرد دلوار، خاموش کردن فعاليت هاي رئيس علي و يارانش بود، اما حملات بعدي رئيس علي به مواضع انگليسي ها در بوشهر نشان داد که ذره اي از اهدافش در مبارزه با بيگانه کاسته نشده است. بنابراين چندين شبيخون به انگليسي ها زدند و در هر بار هم خساراتي به آن ها وارد مي کردند.
بوشهر هنوز تحت اشغال انگليس بود. بنابراين ورود و خروج مردان، سخت تحت کنترل نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي بود اما شيرزنان تنگستان، در پوشش خريد و فروش مايحتاج روزانه، آزادانه وارد بوشهر مي شدند و اطلاعات لازم در زمينه محل استقرار نيروهاي دشمن و مکان دقيق تأسيسات مهم را کسب کرده و به مجاهدان مي رساندند.[سيد قاسم ياحسيني، همان منبع،ص26]در 20اوت 29/1915 مرداد 1294ژنرال بروکينگ فرمانده تيپ سي و ششم پياده در بين النهرين به بوشهر وارد شد. نيکسون فرمانده انگليس بوشهر، وي را به منطقه اعزام کرد و وي خبر از وخيم شدن وضعيت داد. پس از نبرد دلوار، سياست مقامات انگليسي در هند مبتني بر احتراز از هر گونه درگيري بيشتر در داخل ايران بود، چرا که فشار جنگ در بين النهرين، انگليس را تا حد زيادي به خود مشغول کرده بود. گزارش بروکينگ (مبني بر مقاومت بيشتر عشاير و شبيخون هايي که بر نيروهاي انگليسي وارد مي کردند) باعث شد تا وي به عنوان فرمانده نيروهاي انگليس در بوشهر بماند. وي علاوه بر نيروهايي که داشت، مجاز بود در صورت اقتضاء از ناوهاي جنگي بخواهد که نيرو پياده کنند.[مايرلي، همان منبع، ص143] اين تکاپوهاي انگليس، نگراني هاي آنان را از مقاومت و هجوم تنگستاني ها به مواضع آنان در بوشهر مي رساند. در نبرد دوم، رئيس علي پيروز شد و انگليسي ها به اعتراف خودشان هشتاد نفر تلفات دادند و سواره نظام آن ها مقدار زيادي مهمات به جاي گذاشته و فرار کردند. حوادث دلوار موجب تشويق خوانين ديگر شد و در نبردي که در گرفت، براساس اعلاميه اي که از طرف انگليسي ها منتشر شد تلفات خود را در بوشهر و دلوار حدود 150نفر برآورد کردند. آوازه فتوحات تنگستان به تهران رسيدن و تلاش زياد وزيرمختار انگليس«مارلينگ» نيز نتوانست از اهميت اخبار جنوب بکاهد. در اين دلاوري ها باعث شد حتي نقالان قهوه خانه ها اشعار حماسي در مدح جنگجويان تنگستاني و دشتستاني بخواندند. [زندگي و مبارزات محمد باقر تنگستاني، به کوشش عبدالکريم مشايخي، تهران مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران با همکاري ايران شناسي شعبه بوشهر، 1376،صص65-64] انتشار اخبار حملات انگليس به دلوار و مقاومت مردم تنگستان تأثير زيادي بر مردم ايران نهاد و در بيشتر نشريات پايتخت از اين واقعه ياد شد. به نقل از روزنامه ارشاد، «اهالي تالش که پيوسته مردمان جنگي سلحشوري بوده اند از اقدامات اهالي تنگستان به هيجان آمده و در فکر جلوگيري از تجاوزا ت همسايگان افتاده اند.»[سيد قاسم ياحسيني، اسناد مطبوعاتي جنبش مقاومت جنوب در ايران 1333-1334/ه. ق، بوشهر 1382،ص168] در همين روزنامه تلگرافي نيز از طرف تجار و اعيان کشور در حمايت از اقدامات تنگستاني ها و تنفر از انگليسي ها چاپ شده است. در اين تلگراف آمده است :«در اين موقع که آخرين رشته پرده استقلال ايران قريب به گسست است و... براي حفظ حيثيات مسلماني و استقلال وطن خود، بر بذل جان و مال به هيچ وجه وقعي نمي گذاريم. نمي توانيم برادران جنوبي خود را در چنگال ظالمانه انگليس اسير ببينيم... در صورت يأس از نتيجه مساعي دولت، مطابق وظيفه اسلاميت خود شروع به هر اقدام اسلام پرورانه بنماييم. از طرف عموم ملت کاشان. امضاي قريب 400نفر از محترمين تجار و اعيان»[سيد قاسم ياحسيني، همان منبع،صص1-170] عاقبت در يکي از عمليات هاي شبيخون رئيس علي به نيروهاي انگليس، اين رادمرد خطه جنوب در تنگک به شهادت مي رسد. يکي از همراهان وي همسر پريخان خواهر رئيس علي به نام عبدالرضا توانا بوده که رئيس علي در بغل وي جان مي دهد. شهادت رئيس علي دردي جانکاه نه تنها براي خانواده اش بلکه براي تمام مردم جنوب و ايران بود. [مصاحبه با خانم گل اندام]
جسد رئيس علي به گورک سادا ت حمل و پس از غسل و کفن، طي مراسمي که تمام اهالي تنگستان شرکت داشتند، به دلوار مي برند و هزاران نفر حدود20 کيلومتر راه بين گورک و دلوار را پياده طي مي کنند. جسد رئيس علي ابتدا به صورت امانت و سپس به نجف اشرف ارسال و در قبرستان وادي السلام به خاک سپرده مي شود. در حجره قبر رئيس علي، بعدها پدرش زائر محمد و خواهرش خيرالنساء نيز به خاک سپرده مي شوند. مردان و زنان همگي لباس عزا پوشيدند و جز شروه، نغمه اي ديگر شنيده نمي شد.[غلامرضا حاجي نژاد، تحليلي بر زندگي شهيد رئيس علي دلواري، بوشهر شروه،1371،ص90]
احساسات بانوان موضوعي است که هرگز در تواريخ رسمي ثبت نشده است، ولي بي گمان زجر و مشقتي که زنان تنگستاني در دوره نبرد عليه انگليس و حتي پس از آن تحمل کردند، اگر بيشتر از مجاهدت هاي مجاهدين نباشد، کمتر از آن نيست. زناني که آمادگي در کوه و بيابان ها را تحمل کرده و گرسنگي و تشنگي و محاصره دشمن را بر خود آسان ساختند؛ مادراني که با غرور و سرافرازي شهادت فرزندان و شوهران خود را تحمل کرده و براي سرفرازي اسلام و استقلال ايران، صبر پيشه ساختند؛ صبري که از هر نبردي سخت تر بود. [سيد قاسم ياحسيني، همان منبع،ص27]
شهادت رئيس علي بار ديگر داغ عزيزان از دست رفته را زنده کرد.پس از شهادت رئيس علي، زنان به مدت 4سال لباس آبي پوشيدند و حتي مردان جلوي گيوه هاي شان آبي بود. و پس از آن 4سال ديگر نيز سياه پوشيدند تا اين که مادر رئيس علي شهين خانم(شاهي) با دادن پارچه نو به زنان از آن ها خواست که لباس عزا درآورند. شهادت رئيس علي براي همگان سخت بود. پريخان خواهر رئيس علي وقتي خبر مرگ وي را شنيد، سنگي به سر خود زد که براي هميشه کر شد و تا زنده بود هر وقت صحبت از رئيس علي مي شد مي گريست و مي گفت نذر کرده ام که بعد از صداي برادرم، هيچ صدايي نشنوم.[مصاحبه با هانم گل اندام] معروف است هنگامي که خبر شهادت به مادرش رسيد، وي اختيار را از دست داد و با گفتن جمله «بعد از رئيس علي زندگي بر من تمام و حرام است» خود را سرازير چاه ساخت. براثر سقوط در چاه، پايش شکست و تا مدت ها بستري بود.[سيد قاسم ياحسيني، همان منبع،ص27] شهين خانم در زمان وفات وصيت مي کند که مرا در قبر پسرم (قبري که رئيس علي مدت 6ماه به صورت امانت در امامزاده نزديک جائينک بود) دفن کنيد. بنابراين جاي مقبره او با ديگر افراد فاميل فرق مي کند.[مصاحبه با خانم گل اندام]اين احساسات بانوان تنگستاني، هيچ گاه در تاريخ هاي مدون ثبت نشده و تنها منبع آن روايات شفاهي بازماندگان و سالخوردگان هستند. بي شک، صدها زن و دختر ديگر، گريبان در مرگ عزيزان خويش چاک داده و خون گريسته اند و اين ها همان نيمه پنهاني است که در تاريخ معاصر به درستي ضبط نشده است.[سيد قاسم ياحسيني، همان منبع، ص28-27] احساسات بانوان تا حدي در اشعار محلي محفوظ مانده. مضطر، شاعري محلي که نابينا بوده، در اشعار خويش اشاره اي به احساسات و روابط رئيس علي با مادرش موقع رفتن به نبرد مي کند:
دگر بار گفتا سلاح آوريد
براي نبرد سپاه آوريد
همان مرکب روز جنگ مرا
بياريد پيش من، اين ياوران
دوباره کنم بر کافران حمله
بگفتا که: اي باب دلگير من
تو و ديگر آن مادر پير من
شماها يکايک حلالم کنيد
گمانم که آخر حلالم کنيد[سيد محمد مضطر، حماسه رئيس علي دلواري، با تصحيح محمد دادفر، بوشهر، چاپ علوي، 1373،ص80]
پس از گلوله خوردن رئيس علي، مضطر از زبان وي به قاصد مي گويد:
... پس آنگه برو در بر مادرم
که دستمال بندي به زخم سرم
شب و روز تو بودي در فکر من
همي در زبان داشتي ذکر من
که: ترسم کشته شود اين شير نر
به دنيا بمانم من بي پسر
به هر جنگ چون بيد لرزان بدي
دو دست دعا سوي يزدان بودي
اجل در کميت آزموده مرا
به مرگ نهاني ربوده مرا [سيد محمد مضطر، همان منبع، ص85]
...تو اي اسب من رو به دلوار کن
برو مادرم را خبردار کن
به مادر بگو خاک بر سر بريز
که شد کشته پور تو اندر ستيز
بيا اي پدر بر سر نعش من
بياور براي دليرت کفن [سيد محمد مضطر، همان منبع،ص86]
زنده ياد منوچهر آتشي، شاعر تواناي جنوب نيز در مورد گفت و گوي رئيس علي با همسرش زمان آماده شدن براي نبرد چنين مي سرايد:
.../جنگ است زن /برخيز و آن قباي تبارم/-سبز و سفيد و سرخ موازي-/رنگين کمان خون پدرهايم را /از بام آفتاب/بردار و روي شانه ام انداز/جنگ است، جنگ ديگري اکنون/ برخيز و آن قطار پر را /بر شانه ام حمايل کن، آن قطار/که جيب هايش از فشنگ/ فشنگ گل و بوسه /سرشار است. / برخيز/و آن ابلق هميشه سبکتازم را زين کن /و آن ترکشم را پر کن از پيکان /-پيکان خامه ها -نه خامه نويسان خانه سوز-/پيکان خامه هايي /کز چله خرد /پرتاب مي شوند./برخيز /زيرا به جنگ تازه مي روم/و عرصه نبرد/نگاه کن، آن جا.../صف هاي بيکران سربازان /-سربازان واژه ها را -/کز ساحل نگاه گذر مي کنند و هر کدام شمشيري از گل بر پهلو دارند./و رو به جبهه هاي سفايت هجوم مي برند./و لحظه ديگر/تقطيع تيغ واژه /تسخير مي کنند سفيد و سياه را /-نفرت-/انک نگاه کن /سربازهاي پيروز/کز زير تاق نصرت رنگين کمان برمي گردند و در سرود ساده شان /شعر مرا/-به سادگي زادگاهم دشتستان /و ساده تر /از جان مردم آن جا /-تقرير مي کنند /برخيز دوست /پيش آور آن قباي نياکانم را /-آن تاقه موازي سرخ و سفيد و سبز -/و آن خلعت مبارک ايرانم را /پيش آر، چون که ما /اين خلت /اين تاقه بلند و موازي را /روي تمام خاک /روي تمام درياها/به اهتزاز در خواهيم آورد. [مجموعه اشعار منوچهر آتشي]
شايان ذکر است که رئيس علي دلواري در مدت 34سال عمر خويش (1333-1299/ه.ق)چهار زن اختيار کرد. اسامي آن ها به ترتيب: فاطمه آغا(که از سادات بود) از طايفه بهي از تل سياه؛ خيري دختر خسرو، اهل روستاي انبارک که 3 سال همسر وي بود؛ خيري دختر عبدالحسين، اهل روستاي دلوار؛ و مدينه دختر صفر، اهل دلوار. در مورد ترتيب همسران رئيس علي در کتب آقاي ياحسيني و آقاي حاجي زاده اختلاف است [سيد قاسم ياحسيني، بوشهر دو قرن مقاومت عليه استعمار، چاپ اول، بوشهر دريانورد، 1383،ص146. و حاجي زاده، همان منبع، ص31] به هر حال چون رئيس علي خود تنها پسر خانواده بود و منتظر داشتن فرزند، از همسران اول تا سومش صاحب فرزندي نمي شود و تنها از ازدواج با مدينه صاحب پسري به نام غلام حسين موسوم به بهادر مي شود. اين فرزند در زمان شهادت پدرش سه ساله بوده است. رئيس علي همچنين داراي چهار خواهر تني به نام هاي سکينه، پريخان، مدينه و خيري و چهار خواهر ناتني از دو همسر ديگر پدرش به نام هاي شهربانو، پريزاد، فاطمه و زليخا بوده است. اين خواهران کمک زيادي به رئيس علي در جنگ مي کردند و به قول خانم گل اندام: «اگر رئيس علي برادر نداشت، ولي خواهرانش کمتر از برادر برايش نبودند و همگي با همسران شان در جنگ شرکت داشتند.» در سفر احمد شاه قاجار به بوشهر، شاه، خانواده شهيد رئيس علي را به حضور مي پذيرد. وي در اين ديدار خاطرنشان مي کند که «دلم مي خواست ببينم رئيس علي چگونه مادر و خواهراني داشته است.»
شهين خانم مادر رئيس علي، دختر زائر خضرخان اهرمي بوده است. از طرفي بهادر پسر رئيس علي نيز با دختر عمه خود(پريخان خواهر رئيس علي) ازدواج مي کند و حاصل اين ازدواج سه فرزند به نام هاي گل اندام فرنگيس، و غلام حسين است که دو فرزند آخر در کودکي مي ميرند و تنها گل اندام، همسر حاج کرم توانا در قيد حيات است. ايشان دو پسر به نام هاي پرويز و عبدالرضا و سه دختر به نام هاي سودابه و رودابه و شيرين دارد.[مصاحبه با خانم گل اندام]
با شهادت رئيس علي شعله هاي قيام خاموش نشد. بلکه از اين پس انتقام خون رئيس علي نيز موجب شور و حرارت بيشتر در مجاهدان بقيه نواحي شد. تنها چند روز پس از شهادت رئيس علي دوباره مجاهدان حمله کردند. به استناد کتاب عمليات در ايران در پاسخ حمله عشاير، ژنرال بروکينگ در 9سپتامبر 18/1915شهريور 1294با تمام توان خويش حمله را آغاز کرد، ولي تلفات زيادي به سواره نظام وارد شد. نظر نيکسون فرمانده بوشهر اين بود که از قواي خان هاي هوادار انگليس عليه خوانين متخاصم استفاده شود، ولي حکومت هندوستان مصلحت ديد که از درگيري در مناقشات درون ايلي بپرهيزد. پس از آن به جاي ژنرال بروکينگ، کلنل ادواردز از هندوستان به بوشهر آمد. [مايرلي، همان منبع،ص153] خبر حملات غافلگيرانه عشاير به مواضع انگليسي ها آن ها را نگران مي کرد، به طوري که همسران خويش را در ناوها جاي دادند.
در 16اکتبر/24مهرماه، احمد خان دريابيگي به عنوان حکمران بوشهر از سوي قوام الملک فرستاده شده و در اين زمان وي اداره شهر بوشهر را از مقامات انگليس تحويل گرفت.[مايرلي، همان منبع، ص57] دريابيگي کوشيد اوضاع را آرام کند ولي به زودي معلوم شد که هدف وي نيز سرکوبي مجاهدين است. شبيخون هاي خوانين همچنان ادامه داشت تا اين که در ژانويه 1916/دي، بهمن 1294خبر دستگيري کنسول و اتباع انگليس به همه جا رسيد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 52